اوکسین ادز معتبرترین و بزرگترین سیستم کسب درآمد وبمسترها
فروشگاه اینترنتی مجازی eshop فروشگاه اینترنتی مجازی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
eshop فروشگاه اینترنتی مجازی

بخش اوّل تعلیم و تعلّم

د) مقایسه بین علما و ثروتمندان‏(48)

هَلَکَ خُزّانُ الأموالِ وهم أحْیاءٌ والعلماءُ باقونَ مابقی الدَّهْرُ أعیانُهم مَفْقُودةٌ، وأمثالُهم فی القلوب موجودة.
ثروت اندوزان در حال حیات دنیوى گرچه به ظاهر زنده‏اند و همانند چهارپایان مى خورند: وَیَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الأنْعامُ‏(49)، لکن در حقیقت مرده‏اند، زیرا در اثر غفلت از خالق خود بهره‏اى از حیات طیبه انسانى نبرده‏اند:
أمواتٌ غَیْر أحیاءٍ وَمایَشْعُرُون أیّانَ یُبْعَثُونَ؛(50)
مردگانى هستند که از حیات بى‏بهره‏اند و شعور ندارند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد.
مرده دل زنده تو دانى که کیست
آن که ندارد به خدا اشتغال
در حالى‏که دانشمندان الهى تا دنیا باقى است هستند گرچه اجسام و بدن‏هایشان در بین مردم نباشد، ولى یاد آنها همراه با آثارشان براى همیشه باقى و جاویدان خواهدبود.
نظیر بیانى که در حکمت 147 در مقایسه بین علم و ثروت گذشت، روایات دیگرى از امیرالمؤمنین(ع): نقل شده، از آن جمله:
قال(ع): العلم أفضل من المال بسبعة:
الأول: أنه میراث الأنبیاء والمال میراثُ الفراعنة
الثانی: العلم لایَنْقُصُ بالنَّفَقَةِ والمالُ یَنْقُصُ بها
الثالث: یحتاج المال إلى الحافظ والعلم یحفظ صاحبه.
الرابع: العلم یدخل فی الکفن ویبقى المال.
الخامس: المال یحصل للمؤمن والکافر والعلم لایحصل إلا للمؤمن خاصة.
السادس: جمیع الناس یحتاجون إلى صاحب العلم فی أمر دینهم ولایحتاجون إلى صاحب المال.
السابع: العلم یقوى الرجل على المرور على الصراط والمال یمنعه؛(51)
علم از هفت جهت بر مال برترى دارد:
اول: علمْ میراث پیامبران است و ثروت و مالْ میراث فراعنه.
دوم: علم با بخشش و انفاق کم نمى‏شود، و حال آن که ثروت با خرج کردن کم مى‏شود.
سوم: ثروت احتیاج به نگهبان دارد و حال آن که علمْ نگهبان صاحب علم است.
چهارم: علمْ داخل کفن مى‏شود و مالْ خارج از آن مى‏ماند، یعنى ثمرات دانش براى پس از مرگ هم مفید و سودمند است.
پنجم: ثروت، هم به دست مؤمن مى‏رسد و هم به دست کافر، و حال آن که علم فقط در دسترس مؤمن است.
ششم: تمام مردم در امر دینشان نیازمند به عالم و دانشمند ربانى‏اند، در حالى که به ثروتمندان خسیس نیازى ندارند.
هفتم: علم، انسان را براى عبور از صراط و رسیدن به بهشت و فردوس برین قوت و نیرو مى‏بخشد، در حالى که ثروت مانع از عبورش مى‏گردد. (یعنى ثروتى که در راه صحیح مصرف نشود مانع حیات طیبه اخروى و رفتن به بهشت مى‏گردد).
همچنین از آن حضرت نقل شده که فرمودند:
أیُّها الناسُ اعْلَمُوا أنَّ کَمالَ الدِّینِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَالْعَمَلُ به وأنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أوْجَبُ عَلَیْکُمْ من طَلَبِ الْمالِ أنَّ المالَ مَقْسوُمٌ بینکم مَضْمُونٌ لکم قد قَسَّمه عادلٌ بینکم سَیَفی لکم به والعلمُ مخزونٌ علیکم عند أهلِه قَدْ أُمِرْتم بِطَلَبهِ منهم فَاطْلُبُوه. وَاعْلَمُوا أنَّ کَثْرةَ المالِ مَفْسَدَةٌ لِلدِّینِ مَقْساةٌ لِلقُلُوب، وأن کَثْرَةَ العلمِ والعَمَلَ به مَصْلَحَةٌ للدین و سببٌ إلى الجنة. وَالنَّفَقاتُ تُنْقِصُ المالَ وَالْعِلْمُ یَزْکُو على إنفاقِه فانفاقه بَثُّه إلى حَفَظَتِه وَ رُواتِه؛(52)
اى مردم! بدانید که کمال دین طلب علم و عمل به آن است و طلب دانش بر شما واجب‏تر است از طلب مال، زیرا مالْ بین شما تقسیم و سهم شما از ثروت و مال تضمین گردیده و به عدالت بین شما قسمت شده و به شما خواهد رسید، و حال آن که علم براى شما نزد اهلش به ودیعه نهاده شده و به شما امر شده به دنبال آن بروید و آن‏را از اهلش طلب کنید. بدانید کثرت و فراوانى مال موجب فساد دین و قساوت قلب‏هاست، و حال آن که زیادى دانش و عمل به آن به صلاح و منفعت دین و وسیله‏اى است براى رسیدن شما به بهشت. بخشش و خرج کردن موجب کم شدن مال است، درحالى‏که علم به واسطه انفاق و بخشش رشد و نمو مى‏یابد و انفاق علم، پخش و گسترش آن براى حافظان و راویان دانش است.



  • کلمات کلیدی : ارزش علم
  • نوشته شده در  دوشنبه 88/5/26ساعت  6:56 عصر  توسط nada 
      نظرات دیگران()

    بخش اوّل تعلیم و تعلّم

    علم بهتر است یا ثروت

    قالَ کُمَیْلُ بن زیاد: أخَذَ بِیَدی أمیرُالْمُؤمِنینَ عَلیُّ بنُ أبی طالِبٍ(ع) فأخرجنی إلى الجُبّان فَلَمَّا أصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَداء، ثُمَ قالَ:
    یاکُمیلُ بْنُ زیادٍ! إنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ، فَخَیْرُها أَوْعاها، فَاحْفَظْ عَنِّی ما أَقُولُ لَکَ: النّاسُ ثَلاثَةٌ: فَعالِمٌ رَبَّانِیٌ، وَمُتَعَلِّمٌ عَلى سَبِیلِ نَجاةٍ، وَهَمَجٌ رَعاعٌ أتْباعُ کُلِّ ناعِقٍ، یَمیِلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ، لَمْ‏یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْم، وَلَمْ یَلْجَؤُوا إلى رُکْنٍ وَثیِقٍ.
    یاکُمَیْلُ! الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمالِ، الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَأنْتَ تَحْرُسُ الْمالَ، وَالْمالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ، وَالْعِلمُ یَزْکُو عَلَى الْإنفاقِ، وَصَنیِعُ الْمالِ یَزوُلُ بِزَوالِهِ.
    یاکُمَیلُ بْنُ زِیادٍ! مَعْرِفَةُ العِلْمِ دِینٌ یُدانُ بِهِ، بِهِ یَکْسِبُ الْإنْسانُ الطَّاعَةَ فی حَیاتِهِ، وَجَمِیلَ اْلاُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفاتِهِ. وَالْعِلْمُ حاکِمٌ، وَالْمالُ مَحْکُومٌ عَلَیْهِ.
    یا کُمَیلُ! هَلَکَ خُزَّانُ الْأموالِ وَهُمْ أحْیاءٌ وَالْعُلَماءُ باقُونَ مابَقِیَ الدَّهْرُ: أعْیانُهُمْ مَفْقُودَةٌ، وَأمْثالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ؛(26)
    کمیل مى‏گوید: امیرالمؤمنین على بن ابى‏طالب(ع) دست مرا گرفت و به سوى قبرستان کوفه برد. هنگامى که به صحرا رسیدیم، آه پردردى کشید و فرمود:
    اى کمیل‏بن زیاد! این دل‏ها همانند ظرف‏هاست که بهترین آنها ظرفى است که گنجایش و نگهدارى‏اش بیشتر باشد؛ پس آنچه براى تو مى‏گویم، حفظ کن و به یاد داشته باش؛ مردم سه گروهند: علماى الهى و دانش طلبانى که در راه نجات دنبال تحصیل علمند و احمقان بى‏سروپا که دنبال هر صدایى مى‏دوند، با هر بادى حرکت مى‏کنند، آنها با نور علم و دانش روشن نشده‏اند و به ستون محکمى پناه نبرده‏اند.
    اى کمیل! علمْ بهتر از مال است؛ علمْ تو را پاسدارى مى‏کند، ولى تو باید حافظ مال باشى؛ مال با انفاق کم مى‏شود، ولى علم با انفاق افزوده مى‏گردد؛ دست پروردگان مال به مجرد زوال مال از بین مى‏روند (ولى شاگردان علم پایدارند).
    اى کمیل‏بن زیاد! شناخت علمْ آیینى است که با آن جزا داده مى‏شود و برهمه فرض و لازم است؛ به وسیله آن انسان در دوران حیاتْ اطاعت فرمان خدا مى‏کند و بعد از وفاتْ نام نیک از او مى‏ماند؛ علمْ حاکم است و مالْ محکوم و مغلوب.
    اى کمیل! ثروت اندوزان مرده‏اند، در حالى‏که ظاهراً در صف زندگانند، ولى دانشمندان تا دنیا برقرار است زنده‏اند خود آنها از بین مردم رفته‏اند ولى چهره آنها در آیینه دل‏ها نقش شده است.
    کمیل بن زیاد نخعى کوفى از دوستان نزدیک حضرت امیرالمؤمنین(ع) به شمار مى‏رود. دعاى مشهور کمیل نیز منسوب به اوست. وى به دست حجاج -لعنه‏اللَّه- شهید گردید. خبر شهادتش را قبلاً از حضرت شنیده بود و هنگام شهادت به حجاج مى‏گوید:
    لقد خَبَّرَنی أمیرُالمؤمنین(ع) أنَّک قاتِلی.(27)
    توضیح و شرح این بخش از کلام که در فضیلت علم است، تحت چهار عنوان بیان مى‏گردد:

    الف) مقدمه و زمینه کلام

    کمیل مى‏گوید: امیرالمؤمنین، على‏بن ابى‏طالب(ع) دست مرا گرفت و به سوى قبرستان کوفه «جبان» برد. (جبان یا جبانة به صحرا و قبرستان گفته مى‏شود).
    از این‏جا معلوم مى‏شود که تمام معارف را براى همه و در همه جا بیان نمى‏فرمودند و بعضى از تعالیم باید در مکان و زمان خاص و براى افراد نخبه و برگزیده بیان گردد تا از طریق آنها به دیگران منتقل شود.
    نکته دیگر این‏که معارف عالیه را بدون مقدمه و آمادگى لازم و زمینه سازى مناسب نباید بیان کرد؛ لذا امام(ع) بعد از آن‏که کمیل را به صحرا برده و از سروصدا و هیاهو و اشتغالات دنیوى و ظلمات و تاریکى‏هاى دوران پس از پیغمبر اکرم(ص)جدامى‏کنند، براى آمادگى بیشتر در او و توجه دادن به اهمیت مطلبى که قرار است براى او بیان شود مى‏فرمایند:
    اى کمیل! بهترین قلب‏ها قلبى است که گنجایش و حفظ بیشتر داشته باشد؛ پس آنچه را مى‏خواهم برایت بگویم به خوبى حفظ نموده و به خاطر داشته باش.(28)

    ب) تقسیم بندى مردم به لحاظ علم و دانش

    مراد از علم و دانش که مبنا و اساس این تقسیم قرار گرفته چیست؟
    با در نظر گرفتن اقسام:
    عالمٌ ربّانىٌ، متعلِّم على سبیل نَجاةٍ، وهمَجٌ رَعاعٌ.
    معلوم مى‏شود منظور از علم، علمى است که امام صادق(ع) در روایت عنوان بصرى، از آن تعبیر به نور فرموده‏اند:
    لَیْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إنّما هُوَ نُورٌ یَقَعُ فى قَلْبِ مَنْ یُریدُ اللَّهُ تبارک وتعالى أنْ یَهْدِیَهُ فإنْ أرَدْتَ الْعِلْمَ فاطْلُبْ أوَّلاً فی نَفْسِک حَقیقَةَ الْعُبُودِیَّةِ؛(29)
    علم به آموختن نیست، بلکه علمْ تنها نورى است که در قلب هر کس که خدا بخواهد او را هدایت کند مى‏تابد؛ پس اگر علم مى‏خواهى باید در مرحله اول، حقیقت بندگى خدا را در خود طلب‏کنى.
    پس از آن‏که از حقیقت عبودیت سؤال نمود، حضرت فرمودند:
    ثلاثة أشیاء: أن لایَرَى الْعَبْدُ لِنفسه فِیما خَوَّله اللَّهُ مِلکاً لأنَّ العبیدَ لایکون لهم مِلکٌ یَرَوْنَ الْمالَ مالَ اللَّه یَضَعُونَهُ حَیثُ أمَرَهم به، وَلایُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنفْسِهِ تَدْبِیراً، وَجُمْلَةُ اشْتِغالِه فیما أمَرهُ تعالى به ونَهاه عنه؛(30)
    سه چیز است: بنده خدا براى خودش درباره آنچه خدا به وى سپرده ملکیتى نبیند، چرا که بندگان داراى ملک نمى‏باشند، همه اموال را مال خدا مى‏بینند و در آن‏جا که خدا امر فرموده مصرف‏مى‏نمایند و بنده خدا براى خودش مصلحت‏اندیشى و تدبیر نکند و تمام سعى و تلاش او مراعات اوامر و نواحى خداى تعالى باشد.
    پر واضح است که صرف دانستن علوم رسمى و اندوختن اصطلاحات، انسان را به مقام عبودیت و سعادت ابدى و حیات طیبه نمى‏رساند. چه بسا دانشمندان علوم طبیعى و تجربى و حتى حافظان اصطلاحات دینى، که از دسترسى به حقیقت علم محروم مانده‏اند.
    اما بیان تقسیم:
    مردم یا عالم ربانى‏اند، یعنى حقیقتاً خداشناس شده و مردم را در مسیر خداشناسى تربیت مى‏کنند و یا در مسیر خداشناسى هستند و در غیر این دو صورت از حقیقت انسانیت خارجند، زیرا هدف از خلقتْ شناختن خدا و بندگى اوست:
    وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإنْسَ إلّا لِیَعْبُدُون.(31)
    و در تفسیر آیه شریفه چنین آمده: أی لیعرفون.(32)
    کسانى که نه عالم و نه متعلمند، بى‏هدف با هر بادى به جهتى مى‏روند و به هر نغمه‏اى دل مى‏سپارند؛ اینها از انسانیت بهره‏اى نبرده‏اند.
    از این‏جاست که در بعضى از روایات تقسیم به صورت ثنایى است نه ثلاثى:
    عن أبی‏عبداللَّه(ع): النّاسُ اثْنانِ: عالِمٌ وَمُتَعَلِّمٌ وَسائرُ الناسِ همَجٌ وَالْهمَجُ فی النّار.(33)
    یعنى دسته سوم اصلاً قابل اعتنا نیستند، تا این‏که قسمى جداگانه قرار گیرند، گرچه اکثریت با این دسته سوم است.
    به قول شیخ بهائى(ره): مفرد آوردن دو دسته اول: (عالم ربانی ومتعلم على سبیل نجاة) و جمع آوردن دسته سوم: همج رعاع اشاره به این نکته است که دو قسم اول کمتر و قسم سوم زیادند.(34)
    اما توضیح هریک از اقسام:
    دسته اوّل: عالم ربانی: کلمه ربانی در قرآن کریم نیز آمده است:
    ما کانَ لِبَشَرٍ أنْ یُؤتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَالْحُکْمَ وَ النُّبُوَةَ ثُمَّ یقولُ لِلنّاسِ کُونوا عِباداً لى مِنْ دُونِ اللَّه وَلکن کُونوا رَبّانِیّینَ بما کُنتم تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَبِما کُنْتُم تَدْرُسُون؛(35)
    هیچ بشرى که خدا وى را به رسالت برگزید و به او کتاب و حکمت و نبوت بخشید، او را نرسد که به مردم گوید: مرا به جاى خدا پرستید، بلکه پیغمبران بر حسب وظیفه خود به مردم گویند: خداشناس و خداپرست باشید، چنانچه از کتاب به دیگران این حقیقت را مى‏آموزید و خود نیز مى‏خوانید.
    ربانی منسوب به رب است و الف ونون براى دلالت بر تعظیم و کثرت به آن اضافه شده، چنان‏که به شخص کثیراللحیة لحیانی مى‏گویند؛ بنابراین، ربانی کسى است که ربطش به خدا زیاد و اشتغالش به بندگى و عبودیت او بسیار باشد و نیز ربانی‏به کسى مى‏گویند که پرورش مردم را با تدبیر در راه عبودیت و بندگى خدا به عهده دارد.(36)
    ابن اثیر در معناى کلمه ربانی مى‏گوید:
    وفی حدیثِ علیٍ «الناس ثلاثةٌ عالِمٌ ربانیّ...» هو منسوبٌ إلى الربِّ بزیادة الألف والنون للمبالغة وقیل من الرب بمعنى التربیة کانوا یُرَبُّون المتعلمینَ بصغار العلوم قبل کبارها والربانیُّ العالمُ الراسخُ فی العلم والدین أو الذی یطلب بعلمه وجهَ اللَّه تعالى وقیل العالم العامِلُ المعلِّمُ؛
    کلمه «ربانى» که در حدیث على(ع) نیز آمده منسوب به «رب» است با الف و نون که براى مبالغه به آن اضافه شده؛ و گفته شده: از «رب» به معناى تربیت است، نظر به این‏که دانش‏آموزان را قبل از علوم برتر به تدریج با علوم و دانش‏هاى ابتدایى آموزش مى‏دهند. و «ربانى»، عالم راسخ در علم و دین است، یا کسى است که دانش را فقط براى خدا مى‏آموزد؛ و نیز گفته شده: «ربانى» عالم عاملى است که به دیگران نیز مى‏آموزد.
    دسته دوم: متعلم على سبیل نجاة؛ جویندگان راه رستگارى: دانش طلبانى هستند که در راه سعادت و فلاح و رستگارى به‏دنبال کسب علمند. سبیل نجاتْ همان صراط مستقیم است در میان راه‏هاى گوناگون و متفرق و انحرافى:
    وَأنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقیماً فَاتَّبِعوه ولاتَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصّیکم به لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ؛(37)
    و این است راه راست، پیروى آن کنید و از راه‏هاى دیگر که موجب تفرقه و پریشانى شماست و شما را از خدا جدا مى‏کند، متابعت نکنید، این است سفارش خدا به شما، باشد که پرهیزکار شوید.
    رسیدن به این راه مستقیم، تنها با آموختن و پیروى از عالم ربانى میسر مى‏گردد. متعلم على سبیل نجاة کسى است که به نداى ملکوتى امیر مؤمنان، على(ع) دل مى‏سپارد که فرمود:
    أیْنَ تَذْهَبُ بِکُمْ الْمَذاهِبُ وَتَتِیهُ بِکم الْغَیاهِبُ وَتَخْدَعُکُم الْکَواذِبُ؟ وَمِن أیْنَ تُؤْتَوْن؟ وَأَنّى تُؤْفَکُون؟ ... فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبّانِیِّکُم؛(38)
    این روش‏هاى گمراه کننده، شما را به کجا مى‏کشد؟ تاریکى‏ها و ظلمات تا کى شما را متحیرمى‏سازد؟ دروغ پردازى‏ها تا کى شما را مى‏فریبد؟ از کجا در شما نفوذ نموده، شما را اغفال‏مى‏کنند؟ ... پس به سخن مربى الهى خویش گوش فرا دهید.
    دسته سوم: همج رعاع؛ فرومایگان: از گروه سوم به علت حقارت و پستى و سقوط از انسانیت، تعبیر به همج رعاع نموده‏اند؛ یعنى پشه‏هاى ریز و کوچکى که حقیر و بى‏ارزش و پستند. همج بنا بر نقل جوهرى، جمع کلمه همجة است، به معناى پشه ریزى که روى صورت و چشم چهارپایان مى‏افتد.(39)
    اوصاف دیگر این گروه را در چهار جمله بیان مى‏نمایند:
    أتباعُ کلِّ ناعِقٍ: این گروه از شدّت حماقت، هر صدایى از هر جایى برخاست دنبالش مى‏روند، بدون این‏که حق یا ناحق بودن آن را بررسى نمایند؛ مانند گله گوسفندى مى‏مانند که با آواز هر چوپانى حرکت مى‏کنند و به علت عدم ثبات در عقیده، دعوت هر دعوت‏کننده‏اى را بدون تأمل مى‏پذیرند.(40)
    یَمِیلونَ مع کلِّ ریحٍ: از شدت سستى و بى‏ارادگى و ضعف عقیده، دستخوش امواج و جوهاى مخرب اجتماع مى‏گردند، امروز بیعت کرده، فردا پیمان خود را مى‏شکنند.
    لم یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ العلم: در ظلمت و جهل و نادانى باقى مانده و در پى خروج از تاریکى جهل به سوى فضاى روشن علم و دانش نیستند.
    لَم یَلْجَؤوا إلى رکنٍ وثیقٍ: به تکیه‏گاه محکمى پناه نیاورده‏اند، یعنى عقیده محکم و راسخى ندارند تا در قبال هجوم امواج هولناک جهل و فساد و تاریکى، خود را نجات‏دهند.

    ج) مقایسه بین علم و ثروت

    در مقایسه بین علم و مال مى‏فرمایند: اى کمیل! علمْ بهتر از مال است، زیرا:
    العلمُ یَحْرُسُک وأنت تَحْرُسُ المالَ: علمْ تو را از وساوس شیطانى و فتنه‏ها حفظ مى‏کند و حال آن‏که مال نه تنها حافظ تو نیست، بلکه تو باید حافظ و نگهدارنده آن باشى. این مطلب هم ضرورى و مسلم است که آنچه حافظ انسان است، بهتر است براى او از آنچه انسان باید از آن نگهدارى کند.
    المال تَنْقُصُه النَّفَقة والعلم یَزْکُو على الإنفاق: ثروت و دارایى با خرج کردن و به دیگران دادن کم مى‏شود و حال آن‏که علم و دانش با نشر آن افزون مى‏گردد یا به سبب نشر آن افزون مى‏گردد.
    شیخ بهائى(ره) مى‏گوید:
    کلمةُ «على» یجوز أن یکون بمعنى «مع» کما قالوا فى قوله تعالى: وَإنَّ رَبَّکَ لَذُو مَغْفِرَةٍ لِلنّاسِ على ظُلْمِهِمْ‏(41) وأنْ تکونَ للسببیة کما قالوه فی قوله تعالى: وَلِتُکَبِّرُوا اللَّهَ على ما هَدیکم؛(42)و(43)
    کلمه «على» ممکن است به معناى «مع» باشد، همان‏طورى که در قول خداى تعالى است: «وان ربک لذو مغفرة للناس على ظلمهم» و نیز ممکن است براى سببیت باشد، همان‏طورى که در قول خداى تعالى این‏گونه است: «ولتکبروا اللّه على ما هدیکم»؛ یعنى به سبب هدایت شما.
    وصَنیعُ المال یَزُول بزواله: آنچه از مال و ثروت به‏دست مى‏آید، با از بین رفتن ثروت یا صاحب ثروت، بى اثر شده و از بین مى‏رود؛ مثلاً صاحب ثروتى که از دنیا مى‏رود، دیگر از آثار مال خود بهره‏اى ندارد، یا کسى که در اثر از بین رفتن ثروت و دارایى‏اش مجبور مى‏شود املاک خود را به‏فروش رسانده و به طلب‏کاران بدهد، دیگر از ثروت خود بهره‏اى ندارد و حال آن‏که آنچه از علم و دانش حاصل مى‏شود باقى است، چه‏انسان در دنیا باشد چه نباشد.
    مَعْرِفَةُ العلمِ دِینٌ یُدانُ به، بِهِ یَکْسِبُ الانسانُ الطاعةَ فی‏حیاته وجمیل الأُحْدُوثَةِ بعد وفاته: شناخت علمْ آیینى است که باید آن‏را پذیرفت و یا به آن پاداش داده مى‏شود. به‏وسیله علم و آگاهى و معرفت دینى است که انسان مى‏تواند کسب طاعت نماید، یعنى کسى که معرفت دینى داشته باشد، مطیع خداى تعالى خواهد بود و بدون شناخت، اطاعت تحقق نمى‏پذیرد.(44)
    قرآن کریم در این باره مى‏فرماید: إنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِن عِبادِهِ الْعُلَماء.(45)
    به‏وسیله علم است که انسان از خود نام نیک بر جاى مى‏گذارد.
    مجمع‏البحرین مى‏گوید:
    الأُحدوثَةُ مایَتَحَدَّثُ به الناسُ ومنه الحدیثُ «العلمُ به یَکْسِبُ الانسان الطاعةَ فی حیاته وجَمیلَ الأحدوثةِ بعد وفاته» أی الثناءُ والکلامُ الجمیلُ والأُحْدُوثَةُ مفردُ الأحادیث؛
    «احدوثه» یعنى موضوع صحبت مردم، این کلمه در حدیث «العلم به یکسب الانسان الطاعة فى حیاته و جمیل الاحدوثة بعد وفاته» یعنى ستایش و نام نیکو و خوش نامى، و «احدوثة» مفرد «احادیث» است.
    شاعر شیرین سخن شیراز مى‏گوید:

    سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
    مرده آن است که نامش به نکویى نبرند

    هیچ‏یک از این خصوصیات در مال و ثروت نیست، یعنى آنچه موجب پیدا کردن راه طاعت و فرمانبردارى خداى تعالى و آنچه باعث به یادگار ماندن نام نیک براى انسان است، فقط علم و دانش است و آگاهى دینى نه صرف داشتن مال و ثروت.
    العلم حاکم والمال محکوم علیه: حاکم بودن علم و دانش و محکوم بودن مال، و ثروت به این اعتبار است که هر تصرف صحیحى در مال، مبتنى و متوقف است بر دانش و آگاهى. حتى صرف مال و خرج کردن در زندگى روزمره نیز باید طبق آگاهى و دانش لازم انجام گیرد و علم معاش یکى از علومى است که بدون به کارگیرى آن زندگى روزمره مختل خواهد شد؛ از این دانش در روایات تعبیر شده به تقدیر المعیشة:
    عن أبی جعفر(ع): الْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ التَّفَقُّهُ فی الدِّین وَالصَّبْرُ على النائِبَةِ وَتَقْدِیر المعیشة؛(46)
    کمال انسان و نهایت کمال او، به دست آوردن آگاهى و بینش دینى و صبر در بلا و اقتصاد و میانه‏روى در زندگى است.
    محدث کاشانى مى‏گوید:
    التَفَقُّهُ فی الدین هو تحصیلُ البصیرةِ فی العلوم الدینیة. والنائبة المصیبة وتقدیر المعیشة تعدیلها بحیث لایَمِیلُ إلى طرفَی الإسرافِ والتَّقْتیر بل یکون قواماً بین ذلک کما قال اللَّه عزوجل؛(47)
    تفقه در دین به معناى به دست آوردن آگاهى و بینش در علوم دینى است و نائبه به معناى بلاومصیبت و تقدیر معیشت، تعدیل و توازن در زندگى است، به طورى که نه اسراف و زیاده‏روى باشد و نه تقتیر و خساست، بلکه بین این دو باشد، همان‏طورى که خداى تعالى فرموده است

     



  • کلمات کلیدی : ارزش علم
  • نوشته شده در  دوشنبه 88/5/26ساعت  6:55 عصر  توسط nada 
      نظرات دیگران()

    بخش اوّل تعلیم و تعلّمقال(ع): إنَّ أوْلَى النَّاسِ بِالْأنْبِیاء أعْلَمُهُمْ (اعملهم) بِما جاؤُوا بِهِ ثُمَّ تَلا(ع):اِنَّ أوْلَى النَّاسِ بِإبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعوُهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا؛(14)و(15)
    نزدیک‏ترین مردم به پیامبران کسانى هستند که به تعالیم انبیا آگاه‏ترند؛ سپس این آیه را تلاوت فرمود: نزدیک‏ترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که از او پیروى کنند و این پیغمبر و امتش که اهل ایمانند.
    مجلسى(ره) مى‏گوید:
    و فی بعض النُّسَخِ أعملُهم وهو أظهَرُ؛(16)
    در بعضى از نسخه‏ها به‏جاى اعلمهم، اعملهم آمده که با ظاهر کلام تطابق بیشترى دارد.
    ابن ابى الحدید مى‏گوید:
    هکذا الروایةُ «أعلمهم»، والصحیحُ «أعْمَلُهم» لأنَّ استدلالَه بالآیة یقتضى ذلک وکذا قوله فیما بعد «إنَّ ولیَّ محمدٍ مَن أطاعَ اللَّه» إلى آخر الفصل ولم یَذکُر العلم وإنما ذکر العملَ؛(17)
    اعلمهم روایت شده و حال آن‏که صحیح اعملهم است، زیرا استدلال به آیه شریفه و کلام امام بعد از استدلال که فرمود: کسى دوست محمد است که از خدا پیروى و اطاعت نماید، تا آخر فصل، و این‏که حرفى از علم در میان نیست و سخن در مورد عمل است و عمل را ذکر نموده‏اند، دلیل است بر صحت اعملهم نه اعلمهم.
    ممکن است در جواب گفته شود: بین استدلال به آیه شریفه و کلمه «أعلمهم» هیچ منافاتى وجود ندارد، زیرا تبعیت و موافقت کامل با اوامر و نواهى پیامبران، زمانى حاصل مى‏گردد که شخص به دستورات انبیا آگاهى لازم را داشته باشد و هر اندازه علم و آگاهى بیشتر به اوامر و نواهى داشته باشد، بهتر مى‏تواند در عملْ آنها را به‏کار گرفته و با انبیا توافق و تطابق داشته باشد و اطاعت بدون آگاهى ممکن نیست.
    شارح بحرانى(ره) در تثبیت این مطلب مى‏گوید:
    و لما کان الغرض من الأنبیاء(ع) جَذْبُ الخلقِ إلى اللَّه بطاعته فکلُّ مَن أبلغ فی الطاعة کان أشدَّ موافقة لهم وأقربَ إلى قلوبهم وأقوى نسبةً إلیهم ولما لم یکن طاعتُهم إلا بالعلم بما جاؤوا به کان أعلمُ الناس بذلک أقربَهم إلیهم وأولاهم بهم وبرهان ذلک الآیةُ المذکورةُ؛(18)
    چون هدف از نبوت انبیا(ع) توجه دادن مردم به خداى تعالى است که به‏وسیله اطاعت حاصل مى‏گردد، پس هرکس تلاش بیشترى در اطاعت داشته باشد، موافقت بیشترى با آنها دارد و نزد انبیا داراى قرب بیشترى خواهد بود و نسبت نزدیک‏ترى با ایشان دارد؛ و چون اطاعت آنها بدون علم به دستورات و فرامین آنها میسّر نیست، آگاه‏ترین مردم به دستورات آنها، نزدیک‏ترین و شایسته‏ترین مردم به انبیا مى‏باشد؛ دلیل بر این مطلبْ آیه‏اى است که ذکر شده.



  • کلمات کلیدی : ارزش علم
  • نوشته شده در  دوشنبه 88/5/26ساعت  6:53 عصر  توسط nada 
      نظرات دیگران()

    مقام و منزلت علما نزد پیامبران

    مقام و منزلت علما نزد پیامبرانبخش اوّل تعلیم و تعلّمقال(ع): إنَّ أوْلَى النَّاسِ بِالْأنْبِیاء أعْلَمُهُمْ (اعملهم) بِما جاؤُوا بِهِ ثُمَّ تَلا(ع):اِنَّ أوْلَى النَّاسِ بِإبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعوُهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا؛(14)و(15)
    نزدیک‏ترین مردم به پیامبران کسانى هستند که به تعالیم انبیا آگاه‏ترند؛ سپس این آیه را تلاوت فرمود: نزدیک‏ترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که از او پیروى کنند و این پیغمبر و امتش که اهل ایمانند.
    مجلسى(ره) مى‏گوید:
    و فی بعض النُّسَخِ أعملُهم وهو أظهَرُ؛(16)
    در بعضى از نسخه‏ها به‏جاى اعلمهم، اعملهم آمده که با ظاهر کلام تطابق بیشترى دارد.
    ابن ابى الحدید مى‏گوید:
    هکذا الروایةُ «أعلمهم»، والصحیحُ «أعْمَلُهم» لأنَّ استدلالَه بالآیة یقتضى ذلک وکذا قوله فیما بعد «إنَّ ولیَّ محمدٍ مَن أطاعَ اللَّه» إلى آخر الفصل ولم یَذکُر العلم وإنما ذکر العملَ؛(17)
    اعلمهم روایت شده و حال آن‏که صحیح اعملهم است، زیرا استدلال به آیه شریفه و کلام امام بعد از استدلال که فرمود: کسى دوست محمد است که از خدا پیروى و اطاعت نماید، تا آخر فصل، و این‏که حرفى از علم در میان نیست و سخن در مورد عمل است و عمل را ذکر نموده‏اند، دلیل است بر صحت اعملهم نه اعلمهم.
    ممکن است در جواب گفته شود: بین استدلال به آیه شریفه و کلمه «أعلمهم» هیچ منافاتى وجود ندارد، زیرا تبعیت و موافقت کامل با اوامر و نواهى پیامبران، زمانى حاصل مى‏گردد که شخص به دستورات انبیا آگاهى لازم را داشته باشد و هر اندازه علم و آگاهى بیشتر به اوامر و نواهى داشته باشد، بهتر مى‏تواند در عملْ آنها را به‏کار گرفته و با انبیا توافق و تطابق داشته باشد و اطاعت بدون آگاهى ممکن نیست.
    شارح بحرانى(ره) در تثبیت این مطلب مى‏گوید:
    و لما کان الغرض من الأنبیاء(ع) جَذْبُ الخلقِ إلى اللَّه بطاعته فکلُّ مَن أبلغ فی الطاعة کان أشدَّ موافقة لهم وأقربَ إلى قلوبهم وأقوى نسبةً إلیهم ولما لم یکن طاعتُهم إلا بالعلم بما جاؤوا به کان أعلمُ الناس بذلک أقربَهم إلیهم وأولاهم بهم وبرهان ذلک الآیةُ المذکورةُ؛(18)
    چون هدف از نبوت انبیا(ع) توجه دادن مردم به خداى تعالى است که به‏وسیله اطاعت حاصل مى‏گردد، پس هرکس تلاش بیشترى در اطاعت داشته باشد، موافقت بیشترى با آنها دارد و نزد انبیا داراى قرب بیشترى خواهد بود و نسبت نزدیک‏ترى با ایشان دارد؛ و چون اطاعت آنها بدون علم به دستورات و فرامین آنها میسّر نیست، آگاه‏ترین مردم به دستورات آنها، نزدیک‏ترین و شایسته‏ترین مردم به انبیا مى‏باشد؛ دلیل بر این مطلبْ آیه‏اى است که ذکر شده.



  • کلمات کلیدی : ارزش علم
  • نوشته شده در  دوشنبه 88/5/26ساعت  6:53 عصر  توسط nada 
      نظرات دیگران()

    مقام و منزلت علما نزد پیامبران

    مقام و منزلت علما نزد پیامبرانبخش اوّل تعلیم و تعلّمقال(ع): إنَّ أوْلَى النَّاسِ بِالْأنْبِیاء أعْلَمُهُمْ (اعملهم) بِما جاؤُوا بِهِ ثُمَّ تَلا(ع):اِنَّ أوْلَى النَّاسِ بِإبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعوُهُ وَهذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا؛(14)و(15)
    نزدیک‏ترین مردم به پیامبران کسانى هستند که به تعالیم انبیا آگاه‏ترند؛ سپس این آیه را تلاوت فرمود: نزدیک‏ترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که از او پیروى کنند و این پیغمبر و امتش که اهل ایمانند.
    مجلسى(ره) مى‏گوید:
    و فی بعض النُّسَخِ أعملُهم وهو أظهَرُ؛(16)
    در بعضى از نسخه‏ها به‏جاى اعلمهم، اعملهم آمده که با ظاهر کلام تطابق بیشترى دارد.
    ابن ابى الحدید مى‏گوید:
    هکذا الروایةُ «أعلمهم»، والصحیحُ «أعْمَلُهم» لأنَّ استدلالَه بالآیة یقتضى ذلک وکذا قوله فیما بعد «إنَّ ولیَّ محمدٍ مَن أطاعَ اللَّه» إلى آخر الفصل ولم یَذکُر العلم وإنما ذکر العملَ؛(17)
    اعلمهم روایت شده و حال آن‏که صحیح اعملهم است، زیرا استدلال به آیه شریفه و کلام امام بعد از استدلال که فرمود: کسى دوست محمد است که از خدا پیروى و اطاعت نماید، تا آخر فصل، و این‏که حرفى از علم در میان نیست و سخن در مورد عمل است و عمل را ذکر نموده‏اند، دلیل است بر صحت اعملهم نه اعلمهم.
    ممکن است در جواب گفته شود: بین استدلال به آیه شریفه و کلمه «أعلمهم» هیچ منافاتى وجود ندارد، زیرا تبعیت و موافقت کامل با اوامر و نواهى پیامبران، زمانى حاصل مى‏گردد که شخص به دستورات انبیا آگاهى لازم را داشته باشد و هر اندازه علم و آگاهى بیشتر به اوامر و نواهى داشته باشد، بهتر مى‏تواند در عملْ آنها را به‏کار گرفته و با انبیا توافق و تطابق داشته باشد و اطاعت بدون آگاهى ممکن نیست.
    شارح بحرانى(ره) در تثبیت این مطلب مى‏گوید:
    و لما کان الغرض من الأنبیاء(ع) جَذْبُ الخلقِ إلى اللَّه بطاعته فکلُّ مَن أبلغ فی الطاعة کان أشدَّ موافقة لهم وأقربَ إلى قلوبهم وأقوى نسبةً إلیهم ولما لم یکن طاعتُهم إلا بالعلم بما جاؤوا به کان أعلمُ الناس بذلک أقربَهم إلیهم وأولاهم بهم وبرهان ذلک الآیةُ المذکورةُ؛(18)
    چون هدف از نبوت انبیا(ع) توجه دادن مردم به خداى تعالى است که به‏وسیله اطاعت حاصل مى‏گردد، پس هرکس تلاش بیشترى در اطاعت داشته باشد، موافقت بیشترى با آنها دارد و نزد انبیا داراى قرب بیشترى خواهد بود و نسبت نزدیک‏ترى با ایشان دارد؛ و چون اطاعت آنها بدون علم به دستورات و فرامین آنها میسّر نیست، آگاه‏ترین مردم به دستورات آنها، نزدیک‏ترین و شایسته‏ترین مردم به انبیا مى‏باشد؛ دلیل بر این مطلبْ آیه‏اى است که ذکر شده.



  • کلمات کلیدی : ارزش علم
  • نوشته شده در  دوشنبه 88/5/26ساعت  6:52 عصر  توسط nada 
      نظرات دیگران()


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
    د) مقایسه بین علما و ثروتمندان‏(
    علم بهتر است یا ثروت
    ارزش علم قسمت سوم
    ارزش علم قسمت سوم
    ارزش علم قسمت سوم
    [عناوین آرشیوشده]