بخش اوّل تعلیم و تعلّم
علم، میراثى گرانبها
قال(ع): الْعِلْمُ وِراثَةٌ کَریِمَةٌ وَالْآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ وَالْفِکْرُ مِرْآةٌ صافِیَةٌ؛(1)
دانش، میراثى گرانبها و آداب، زینتى دایمى و فکر، آیینهاى است صاف و شفاف.
در این حکمت استعاراتى به کار رفته است:
1. از «علم» تعبیر به «میراث» شده، به این مناسبت که همانگونه که فرزند، مال و ثروت را از پدر به ارث مىبرد، هر عالمى هم علم و دانش را از استادش به ارث برده. از آنجا که در میراث دانش خصوصیتى است که در میراث مال وجود ندارد، میراث علم به کرامت و ارزشمند بودن توصیف شده: «وراثة کریمة». منشأ این خصوصیت، بقاى علم و فناى مال و ثروت است. مالى را که فرزند از پدر به ارث مىبرد در معرض فنا و نابودى است، در حالىکه علم و دانشْ باقى و از خطراتى که مال را تهدید مىکند در امان است.
در سایر روایات نیز از علم تعبیر به میراث و از علما تعبیر به ورثه شده است:
قال أمیرالمؤمنین(ع): الْعِلْمُ وِراثةٌ کَریمةٌ والْآدابُ حُلَلٌ حِسانٌ والْفِکْرُ مِرآةٌ صافِیةٌ وَالْاِعْتبار مُنْذِرٌ ناصِحٌ وَکَفى بِکَ أدَباً لِنَفْسِکَ تَرْکُکَ ماکَرِهْتَهُ لِغَیْرِکَ؛(2)
دانش، میراثى ارزشمند و آداب، زیورى نیکو و فکر، آیینهاى درخشنده و شفاف و حوادث عبرتانگیز بیم دهنده و اندرزگوست و براى تأدیب خویشتن همین بس که آنچه براى دیگران نمىپسندى ترک کنى.
عن أبی عبداللَّه(ع) قال: إنَّ الْعُلَماءَ وَرَثَةُ الْأنْبِیاء وَذلک أنَّ الْأنبِیاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِرْهَماً ولادِیناراً وَإنّما أورثوا أحادِیثَ مِن أحادیثهم فَمَن أخَذَ بِشَیْءٍ منها أخذ حظّاً وافراً فَانْظروا عِلْمَکُم هذا عَمَّن تَأخُذُونه فإنَّ فینا أهلَ الْبَیْت فی کلِّ خَلَفٍ عدُولاً یَنْفُونَ عَنْهُ تَحریفَ الغالین وانْتِحالَ الْمُبْطِلین وَتَأْوِیلَ الْجاهِلِین؛(3)
دانشمندان و علماى دینى وارثان پیامبرانند، زیرا انبیا از خود درهم و دینارى به ارث نمىگذارند و آنچه از خود باقى مىگذارند احادیثى است از احادیث آنها، هر که از آن احادیث برگیرد، بهره فراوانى برده؛ پس مواظب باشید دانش خود را از چه کسى مىگیرید. همانا در بین ما اهل بیت در هر دوره جانشینان عادلى هستند که تغییر دادن افراطىها و بدعتگذارى خرابکاران و تأویل نادانان را از دین برمىدارند.
2. از آداب و اخلاق پسندیده، به زیورهاى متجدد و دایمى تعبیرگردیده، به این جهت که فضایل براى نفسْ زینت و زیورند، همانطورى که لباس و زیور آلاتْ زینت بدن انسان مىباشد. توصیف این زیورهاى باطنى به تجدد و دوام، به این جهت است که به علت رسوخ در نفس، دایمى و با انسان همراه است.
3. از فکر، تعبیر شده به «مرآة صافیة»؛ یعنى آیینه درخشنده و شفاف، زیرا همانطورى که آیینه شفاف، اشکال و صورتهاى مقابل خود را به خوبى منعکس مىنماید، فکر انسان نیز پرده از مجهولات تصورى و تصدیقى او برداشته و آنها را معلوم مىکند و به تعبیر بعضى از شارحان نهجالبلاغه، فکر به منزله اصطرلابى(4) استروحانى.(5)
شارح بحرانى(ره) در توضیح این حکمت و کلام نورانى مىگوید:
الثالثة عشر: العلم وراثة کریمة وهو فضیلة النفس العاقلة وهو أشرف الکمالات التی تعتنى بها وبحسب ذلک کان وراثة کریمة من العلماء بل کان أکرم موروث ومکتسب وأراد الوراثة المعنویة کقوله تعالى: فهب لی من لدنک ولیّاً یرثنی ویرث من آل یعقوب(6)؛ أی العلم والحکمة.
الرابعة عشر: والآداب حلل مجددة وأراد الآداب الشرعیة ومکارم الأخلاق واستعار لها لفظ الحلل المجددة باعتبار دوام زینة الانسان بها وتجدد بهائه وحسنه وتهذیب نفسه على استمرار الزمان بلزومها واستخراج محاسنها کالحلل التی لایزال تجدد على لابسها.
الخامسة عشر: والفکر مرآة صافیة والفکر قد یراد به القوة المفکرة وقد یراد به حرکة هذه القوة مطلقاً أیة حرکة کانت وقد یراد به معنى آخر وعنی هنا القوة نفسها واستعار لها لفظ المرآة باعتبار أنها إذا وجهت نحو تحصیل المطالب التصوریة والتصدیقیة أدرکها وتمثلت بها کما یتمثل فی المرآة صور مایحاذى بها؛(7)
سیزدهم: دانش، میراثى ارزشمند است وفضیلت و ارزشى است براى انسان. علم و دانش از بهترین کمالاتى است که مورد توجه است و به همین جهت میراثى گرانبها و ارزشمند از دانشمندان، بلکه گرانبهاترین چیزى است که از علما به ارث مىرسد و به دست مىآید. منظور از میراث، میراثى معنوى است، همانطورىکه در قول خداى تعالى: فَهَبْ لى مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنى وَیَرِثُ مِنْ آلِیَعْقُوبَ، میراث به معناى علم و حکمت است.
چهاردهم: آداب زینتهاى دایمى و همیشگى است. منظور آداب شرعى و فضایل اخلاقى است و اینکه از آدابْ تعبیر به زینتهاى دایمى شده، به این مناسبت است که آدابْ همیشه با انسان همراه است و ارزش و شخصیت انسان را استمرار مىدهد، مثل زینتهایى که دایماً آنها را مىپوشد.
پانزدهم: فکر، آیینهاى شفاف و درخشنده است، فکر گاهى به معناى قوه تفکر و گاهى به معناى فکرکردن و گاهى به معناى دیگر به کار مىرود و در اینجا به معناى قوه تفکر است و اینکه از فکر، تعبیر به آیینه شفاف شده، به این خاطر است که همانطورى که آیینه شفاف هر چه را در مقابل دارد نشان مىدهد، فکر هم مطالبى را که به آن عرضه مىگردد نشان مىدهد؛ یعنى از مبادى، انسان را به مراد مىرساند.